هیجانات چی هستند؟
هیجان چیست؟
اول کمی راجع به هیجان بگوییم که اصلاً هیجان چی هست ؟
هیجان یعنی احساسی که درون ما شعله ور میشود و باعث واکنش ما به مسئله ای میشود که این واکنش های ما ممکن است متفاوت باشد
خشم ، ناراحتی؛ گریه، خوشحالی و… برخی از واکنش های هیجانی ما هستند.
ما در موقعیت های مختلتف واکنشهای هیجانی متفاوتی داریم و گاهی این واکنش ها ممکن است به ضرر ما باشد مثلا وقتی در برابر مدیرمان قرار گرفته ایم و او حرفی به ما میزند که باعث نارحتی ما می شود و ما آن لحظه از شدت هیجان غم به گریه در می آییم و با این حرکت ممکن است بعدا خومان را سرزنش کنیم که چرا چنین اتفاقی رخ داد؟ و چرا من درآن لحظه نتوانستم خودم را کنترل کنم!
چه چیزی در مغز ما اتفاق می افتد که باعث این هیجانات می شود؟
قسمتی از مغز ما به نام لیمبیک مسئول هیجانات و احساسات ما هست و اگر ما احساسی رو تجربه میکنیم از لیمبیک ناشی می شود و اما قسمتی دیگر در مغز ما هست به نام نیوکورتکس که بخش منطقی مغز ما هست و این قسمت از مغز ما تصمیم میگیرد که احساسات را چگونه پاسخ دهد. بخش نیوکورتکس در انسان ها وجود دارد، برای مثال احساس لذت در انسان و حیوانات وجود دارد اما در انسان ها به دلیل وجود نیوکورتکس و ارتباط آن با لیمبیک باعث می شود این احساس لذت در یک مادر به عشق و عطوفت مادر به فرزندش تبدیل شود و یک مادر با مهربانی و عشق به فرزندش این احساس را ارضا می کند ولی حیوانات معمولا بعد از به دنیا آمدن فرزندان خود آن ها را ترک می کنند.
چرا دچار چنین هیجاناتی می شویم؟
بخش منطقی مغز ما به بخش احساسی مغز ما ارتباط دارد و حواس ما ابتدا توسط لیمبیک دریافت میشود و به نیوکورتس منتقل میشود اما گاهی مواقع که مغز احساس کند جان انسان در خطر سیستم لیمبیک سریعا اقدام میکند و مهلت را به نیوکورتکس نمیدهد مثلا گر شما دستتان را به بخاری بزنید واکنش شما این است که سریع دست خود را پس میکشید چون اینجا جسم شما در خطر بوده است و یا وقتی فردی مارا می ترساند ما از شدت ترس جیغ میکشیم یا فریادی سر میدهیم و یا فرار می کنیم علت آنست که مغز ما صدا را یک حمله فرض می کند و برای نجات جان ما این کارها را دستور می دهد که جسممان انجام دهد و ما در آن لحظه فکر نمیکنیم که الان من باید چه واکنشی نشان دهم بلکه بدن ما بدون فکر کردن کار خودش را انجام میدهد.
برگردیم به زندگی فردی خود، فرض کنیم که یک از دوستان شما یک حرفی را به شما می زند که شما از این حرف بسیار ناراحت می شوید و از شدت ناراحتی اشک هایتان بی اختیار سرریز میشود و آن لحظه به خودتان میگویید که من دلم نمیخواست گریه کنم اما چرا چنین اتفاقی رخ داد و حتی گاهی خودتان را سرزنش می کنید! اما وقتی در چنین موقعیتی قرار می گیریم با شنیدن حرف آن شخص در ذهن خود آن برداشت های ناگوار را شکل میدهیم و وقتی مغز احساس خطر کند واکنش خود را نشان میدهد مثلا ممکن است شما در ذهن خود به این برداشت برسید که فرد قصد دارد زندگی من را نابود کند و با نابودی زندگی ام من دیگر توانی برایم نمی ماند و توان ادامه زندگی را ندارم! و در آن لحظه بی اختیار اشک از چشمان شما جاری می شود.
در ادامه به بررسی راهکارها می پردازیم.
1 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
سلام.
خیلی ممنون از مقاله خوبتون.